دهی از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 42 هزارگزی جنوب باختری قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 864 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و قالیچه و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 42 هزارگزی جنوب باختری قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 864 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و قالیچه و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 47 هزارگزی جنوب باختر قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 217 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 47 هزارگزی جنوب باختر قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 217 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ساقۀ چکمه. (فرهنگ ولف) : همیشه بیک ساق موزه درون یکی خنجری داشتی آبگون. فردوسی. حلقوم جوالقی چو ساق موزه ست و آن معده کافرش چوخم غوزه ست. عسجدی. بوالقاسم دست به ساق موزه فروکرد و نامه ای برآورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369). چاوشان و مقرعه زنان تازیانه بر ساق موزه زدند. (سمک عیار ج 1 ص 39)
ساقۀ چکمه. (فرهنگ ولف) : همیشه بیک ساق موزه درون یکی خنجری داشتی آبگون. فردوسی. حلقوم جوالقی چو ساق موزه ست و آن معده کافرش چوخم غوزه ست. عسجدی. بوالقاسم دست به ساق موزه فروکرد و نامه ای برآورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369). چاوشان و مقرعه زنان تازیانه بر ساق موزه زدند. (سمک عیار ج 1 ص 39)
منجه چارپای که در هندوستان بر آن دراز کشند و آن را پلنگ نیز گویند. و این هر دو لفظ هندی الاصل اند زیرا که در ایران و توران نبود و بعضی گویند که در حالا بعض جاها رواج یافته. و لفظ منجه هندی پنجابی است، و ساق منجه عبارت است از دو چوب کلان از چهار چوب آن. (آنندراج از بهار عجم) : شودبه هند چو خراط چرخ بر سرکار ز چوب خشک تنم ساق منجه میخواهد. ملاطغرا (از آنندراج) (بهارعجم). رجوع به ساق شود
منجه چارپای که در هندوستان بر آن دراز کشند و آن را پلنگ نیز گویند. و این هر دو لفظ هندی الاصل اند زیرا که در ایران و توران نبود و بعضی گویند که در حالا بعض جاها رواج یافته. و لفظ منجه هندی پنجابی است، و ساق منجه عبارت است از دو چوب کلان از چهار چوب آن. (آنندراج از بهار عجم) : شودبه هند چو خراط چرخ بر سرکار ز چوب خشک تنم ساق منجه میخواهد. ملاطغرا (از آنندراج) (بهارعجم). رجوع به ساق شود
دهی است از دهستان هزار جریب بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر و آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و ارزن است. و 175 تن سکنه دارد که مردان آن بزراعت و صنایع دستی و زنان آن به شال و کرباس بافی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هزار جریب بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر و آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و ارزن است. و 175 تن سکنه دارد که مردان آن بزراعت و صنایع دستی و زنان آن به شال و کرباس بافی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر، شهرستان شهسوار. واقع در 4 هزارگزی باختری رامسر و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ رامسر به رودسر. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 760 تن سکنه گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رودخانه صفارود. محصول آن چای و مرکبات و شغل اهالی زراعت و چوبداری و نجاری و قصابی و سفیدگری در رامسر و توابع است و دبستانی نیز دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر، شهرستان شهسوار. واقع در 4 هزارگزی باختری رامسر و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ رامسر به رودسر. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 760 تن سکنه گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رودخانه صفارود. محصول آن چای و مرکبات و شغل اهالی زراعت و چوبداری و نجاری و قصابی و سفیدگری در رامسر و توابع است و دبستانی نیز دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)